جدول جو
جدول جو

معنی دل گداز - جستجوی لغت در جدول جو

دل گداز
گدازندۀ دل، ملال آور، اندوه آور
تصویری از دل گداز
تصویر دل گداز
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

آنچه در دل اثر کند و دل را رنجور و آزرده و خونین سازد. دربارۀ تیر نگاه و مژگان و تیری که در قلب فرونشیند می گویند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل باز
تصویر دل باز
جای وسیع و با صفا و خوش منظر، دلگشا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل گران
تصویر دل گران
ملول، آزرده، رنجیده، دل تنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل نواز
تصویر دل نواز
نوازش دهندۀ دل، دلارام، دلپذیر، دلجو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غم گداز
تصویر غم گداز
آنکه یا آنچه غم را بگدازد و از میان ببرد، غم زدا
فرهنگ فارسی عمید
(زَ اَ)
که دل بدان سرگرم و متوجه باشد. خالی کننده دل از غم. تهی کننده دل از غم. تسلی دهنده دل:
گهی در گوش دلبر راز گفتن
گهی غمهای دل پرداز گفتن.
نظامی.
ازین اندیشه لختی بازمی گفت
حکایتهای دل پرداز می گفت.
نظامی.
من شرح دل پرداز خود برخی فرستم پیش تو
لیکن تو کمتر می کنی گوشی به دل پرداز من.
اوحدی.
اگر غافل نشد جان تو از عشق
ز دل پرداز او برخوان نشیدی.
اوحدی
لغت نامه دهخدا
(بَ)
آنچه الم را گدازد و زایل کند:
آه که طبل جنگ زد آنکه بگاه آشتی
چاشنی ستم دهد لطف الم گداز را.
عرفی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: تن + گداز، گدازنده، گدازندۀ تن. لاغرکننده. (از فرهنگ فارسی معین) :
عمر کاهد تن گدازد دور چرخ
اینت چرخ تن گداز عمرکاه.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
عقل گدازنده. گدازندۀ خرد. عقل ربا:
به غمزه عقل گدازی، به چنگ چنگ نوازی
به وعده روبه بازی، به عشوه شیرشکاری.
ابوالفرج رونی
لغت نامه دهخدا
(دِ گُ)
گشاددل. دل گنده. دل فراخ. که همه کارها را به فردا گذارد. لاابالی. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، کسی که از غم و غصه بیرون آمده و فرح و شادی بر او روی آورده باشد. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
گزایندۀ دل. گزندۀ دل. که به دل گزند کند. که به دل گزند رساند. (از لغت فرس اسدی ذیل گزای). رجوع به گزای و گزاینده شود
لغت نامه دهخدا
(دِ گِ)
ملول. دلتنگ. (آنندراج). ناراضی. رنجیده. آزرده. (ناظم الاطباء). در تداول عامه آنرا دل ناگران گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا). بی میل. (از فرهنگ عوام) :
بتر زین برف و راه سخت آنست
که آن مه روی بر من دل گران است.
(ویس و رامین).
نگارا تا تو برمن دل گرانی
به چشم من سبک شد زندگانی
همیشه دل گران باشی به بیداد
گران باشد همیشه سنگ و فولاد.
(ویس و رامین).
دید کز جای برنخاستمش
تیره بنشست و دل گران برخاست.
خاقانی.
بی رخت باده نکردیم به جام
دل گران شیشه ز محفل برخاست.
میرمعصوم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ)
زدایندۀ دل. دل صاف کن. مقبول. پسندیده. مرغوب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دلگداز
تصویر دلگداز
سوزنده دل، رقت آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
بلیغ زبان آور، شعبده باز، جای وسیع و با صفا محلی با روح و خوش منظر: (خانه دل بازیست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل پرداز
تصویر دل پرداز
خالی کننده دل از غم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل گران
تصویر دل گران
دلتنگ، ملول، ناراضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تن گداز
تصویر تن گداز
گدازنده تن لاغر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل دار
تصویر دل دار
معشوق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دل باز
تصویر دل باز
Openhearted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دل باز
تصویر دل باز
sincère
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دل باز
تصویر دل باز
abierto de corazón
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دل باز
تصویر دل باز
לב פתוח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دل باز
تصویر دل باز
उदार ह्रदय
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دل باز
تصویر دل باز
berlapang hati
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دل باز
تصویر دل باز
openhartig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دل باز
تصویر دل باز
坦率的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دل باز
تصویر دل باز
dal cuore aperto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دل باز
تصویر دل باز
de coração aberto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دل باز
تصویر دل باز
otwarty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دل باز
تصویر دل باز
відкритий серцем
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دل باز
تصویر دل باز
offenherzig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دل باز
تصویر دل باز
открытый сердцем
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دل باز
تصویر دل باز
心を開いた
دیکشنری فارسی به ژاپنی